تبادل لینک
هوشمند
برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان ♫♥غروب
دلـــــتنگی♥
ارسال لینک
معلم عصبی دفتر را زوی میز کوبید وداد زد
سارا............دخترک خودش را جمع وجور کردسرش را پایین انداخت و خود را تا جلوی میز معلم کشاند
لرزان گفت:بله خانم......
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش میزد
به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شدو داد زد (((جند بار بگم مشقاتوتمیز بنویس و دفترت را سیاه و پاره نکن فردا مادرت رو میاری مدرسه میخوام درباره دختر بی انظباطش باهاش حرف بزنم)))
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد.بغضش را به زحمت قورت داد و ارام گفت:خانوم مادرم مریض است.........ولی پدرم 'اخر ماه بهش حقوق میدن...اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد.اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که تا صبح گریه نکنه.........اونوقت.. اونوقت قول داده اگه پولی موند واسه من یه دفتر بخره که من دفترهای پارسال
داداشم
رو مجبور نباشم پاک کنم و توش بنویسم.......
اونوقت قول میدم مشقامو تمیز بنویسم..............
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت:
بشین سارا
وکاسه اشک چشم روی گونه اش خالی شد
نظرات شما عزیزان: