تبادل لینک
هوشمند
برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان ♫♥غروب
دلـــــتنگی♥
ارسال لینک
تصور کن روزی بهم پیام بدی و جواب ندم! زنگ بزنی و تعجب کنی چرا جواب نمیدم و روزی دیگه زنگ بزنی و یکی از خانواده ام جواب بده بگه بفرمایید؟ و تو بگی کجایی؟؟! بگه منظورت اون مرحومه؟؟؟؟ چیکار میکنی؟ داد میزنی؟ گریه میکنی؟ اونوقت میگه امروز 4 روزه دفنش کردیم اون لحظه چی میــــــــگی؟ تا وقتی امروز کنارتم سعی کن دوستم داشته باشی چون ممکنه روزی بیاد و من نباشــــــم... دیروز یکی رو دفن کردن امروز یکی و فردا هــــم من...
اونروز که دلموشکست رفت گفتم برگرده براش نازمیکنم میگم دوسش ندارم. چندروزبعدبرگشت پشتش چیزی بود گفنم برام کادوخریده وقتی دیدمش نازکردموگفتم دوستت ندارم! گفت:چه خوب!بگیرکارت عروسیمه...!
سرخاک من…اونی که بیشتراذیتم کردبیشترگریه میکنه…اونی که منونخواست…بالاخره میاددیدن جسدم…اونی که حتی نیومدتولدم زیرتابوتمومیگیره…اونی که سلام نمیکردمیادبرای خدافظی…عجب روزیه اون روزحیف که خودم نیستم
دیشب بود که یاد بابا گفتن های فرزند رویاهایم افتاده بود.چقدر زیبا بود لحن صدایش و چه طنین
دلنشینی داشت نگاه هایی که به مادرش رفته بود.
چقدر شب سردی بود وقتی چشمانش را بسته بود و در رویای کودکانه اش نام تورا صدا
میزد.مادر... مادر...صدایش ارام بود ولی عشقش انقدر زیاد بود که مرا تکان داد و بیدار کرد.
دستم را بر سرش گذاشتم یاد آن روزها که تو مریض میشدی افتادم.عجیب شبیه توست کودک
رویاهایمان ارام میخندد انگار اورا در اغوش گرفته ای ولی چشمانش را بسته
یادش بخیر اولین اغوشت یادش بخیر
کودکم حرف میزند مادر دلم تنگ است!!! بابا دوستمان دارد ولی جای تورا نمیگیرد کاش
برگردی.نگاهی به چشمان اشکبارش لبهای لرزانش میکنی قدمی میگذاری برای
برگشتن...ناگهان ...
کودکم بیدار شو مادرت مادر دیگری شد
ليوان از دستم افتاد و شكست خودم گفتم:واي. پدرم گفت: قسمت بوده مادرم گفت:حيف شد ... خواهرم گفت :خيلي قشنگ بود برادرم گفت: كاشكي لنگشو داشتيم ولي چرا وقتي قلب من شكست هيچ كس به فكرش هم نبود
هی غریبه! شب عروسی کت و شلوار سیاه نپوش؛ بانوی من سیاه را دوست ندارد… بند کراواتت را بگذار او سفت کند؛ این کار را دوست دارد؛ وقتی دستانت را میگیرد؛دستانش را فشار بده این کار آرامش میکند… زحمت تاج عروسی را نکش! من سلیقه اش را میدانم برایش گرفته ام.. خلاصه کنم آقا… جان تو و جان بانوی من
مــامــــان ؟؟! لحـــافِ مـــن صــورتـــی بـــود ! چــــرا رنگـــش سفیـــد شـــده ؟! بالشــــم مثــلِ پنبــــه نـــرم بـــود ! چـــرا الآن مثـــلِ سنــگ شـــده ؟! بــابــــــا ؟؟! چـــرا همـــه جـــا تــاریکـــه ؟؟ داره بارون میـــاد نـــه ؟؟ آخـــه همـــه جـــا بوی نـــم و خـــاک میـــاد ... عشقــــــم ؟؟! آروم باش چـــرا گــریـــه میکنــــــی ؟؟! وقتـــی زنـــده بــودم ارزشــــم رو فهمیـــدی مگــــه ؟؟
پسری به دختر که تازه باهاش دوست شده بود میگه. امروز وقت داری بیای خونمون؟ دختره:مامانم نمیزاره با چه بهونه ای بیام؟ پسره: بگو میخوام برم استخر دختره اومد خونه ای دوست پسرش پسر.تو که اومدی استخر باید موهات خیس باشه برو حموم موهاتو خیس کن دختره وقتی میره حموم پسر یک یکی به دوستاش زنگ میزنه .. پسر و دوستا یک یکی میرن حموم یکی اخری که میره حموم بعد 1تا 2ساعت دیدن خیلی دیر کرده رفتن حموم دیدن دختره وپسره رگ دستاشونو با هم زدند و گوشه ای حموم افتادن و گوشه ای حموم پسر با خون اش نوشته نامردا خواهرم بود
ديدي تا حالا اگر کسي رو دوست داشته باشي دلت نمياد اذيتش کني؟ دلت نمياد شيشه دلش رو با سنگ زخم زبون بشکني؟ دلت نمياد ازش پيش خدا شکايت کني حتي اگر بره و همه چيزو با خودش ببره... حتي اگر از اون فقط هاي هاي گريه ي شبانت بمونه و عطر اخرين نگاهش... حتي اگر بعد از رفتنش پيچک دلت به شاخه نازک تنهايي تکيه کنه ديدي؟هر گوشه و کنار شهر هر وقت کسي از کنارت رد ميشه که بوي عطرش رو ميده چه حالي ميشي؟ بر ميگردي و به اون رهگذر نگاه ميکني تا مطمئن بشي خودش نبوده
متاسف شدم وقتی مردی مـُـرد !!! هنگامی که زنش را ، در آغوش غریبه روی تخت دید. متاسف شدم وقتی ، زنی ، شوهرش را دوست نداشت ، اما بچه دار شد...!! متاسف شدم وقتی ،پسری، معشوقش را به خاطر پول ، از دست داد...!! متاسف شدم وقتی ، زنی ، شوهرش را دوست نداشت ، ولی به خاطر بچه هایش ماند...!! متاسف شدم وقتی ، مردی ، ناموسش را ، به خاطر مواد، به حراج گذاشت...!! متاسف شدم وقتی ، جوانی ، ایمانش را بخاطره پول ، از دست داد. متاسف شدم شدم شدم تا همه چیز برایم دیگر عادی شد.
معلم عصبی دفتر را زوی میز کوبید وداد زد
سارا............دخترک خودش را جمع وجور کردسرش را پایین انداخت و خود را تا جلوی میز معلم کشاند
لرزان گفت:بله خانم......
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش میزد
به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شدو داد زد (((جند بار بگم مشقاتوتمیز بنویس و دفترت را سیاه و پاره نکن فردا مادرت رو میاری مدرسه میخوام درباره دختر بی انظباطش باهاش حرف بزنم)))
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد.بغضش را به زحمت قورت داد و ارام گفت:خانوم مادرم مریض است.........ولی پدرم 'اخر ماه بهش حقوق میدن...اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد.اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که تا صبح گریه نکنه.........اونوقت.. اونوقت قول داده اگه پولی موند واسه من یه دفتر بخره که من دفترهای پارسال
داداشم
رو مجبور نباشم پاک کنم و توش بنویسم.......
اونوقت قول میدم مشقامو تمیز بنویسم..............
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت:
بشین سارا
وکاسه اشک چشم روی گونه اش خالی شد
سیلی زد و گفت:تو به من خیانت کردی گفتم:تو هم بکن چند ماه گذشت تا اونو سوار ماشین عروسیش دیدم باخنده اومد سراغمو گفت:دیدی تونستم منم خیانت کنم! همسرش اومد ازم تشکر کرد و گفت:خیلی بامرامی بهش گفتی:چیکار کردی؟! خندیدم و رفتم.. بعدأ که فهمید سرطان داشتم! اومد و گفت:خیلی بی معرفتی چرا اینکارو کردی؟! اشک تو چشام جمع شد و گفتم:من تو عروسیت خندیدم ولی تو توی ختمم گریه نکن..